هیات دائر حزب پاسخ میدهد

راست و گرانى٬ کمونيستها و شورش گرسنگان٬ سياستهاى پوپوليستى و آنارکو پاسيفيستى

یک دنیای بهتر: قیمت کالاهای مورد نیاز زندگی مردم در ماههای اخیر افزایش سرسام آوری یافته است. بخشهای وسیعی از مردم حتی توان تامین اقلام ابتدایی زندگی را بسادگی ندارند. فلاکت یک واقعیت زندگی کارگر و مردم زحمتکش در ایران است. تفسیرها و نگرش ها متفاوت است: برخی دلایل این وضعیت را عمدتا بحران مواد غذایی در جهان، برخی ناشی از وجود "مافیای اقتصادی و آقازاده ها" و برخی دیگر ناشی از "بی لیاقتی آخوندها در اداره اقتصاد" میدانند. واقعیت کدامست؟ این گرایشات تمایلات کدام نیروهای اجتماعی را بیان میکنند؟

سیاوش دانشور:  يک واقعيت در ابعاد جهانى اينست که هر روز بيشتر از ديروز طبقه کارگر و اقشار کم درآمد بتدريج فقيرتر ميشوند. توان اقتصادى و استفاده از مينيمم نعمات موجود را که خود توليد کرده اند بيش از پيش از دست ميدهند. در بخشهائى از دنيا گرسنگى و فلاکت توده عظيمى از کارگران و محرومان را تهديد ميکند. عده زيادى فى الحال گرسنه هستند و نه تنها بهبودى را در چشم انداز نميبينند بلکه تعداد بيشترى در صف ورود به خيل گرسنگان هستند. اما اين يک تصوير يک بعدى از واقعيتى چند بعدى است. يک بعد مهم ديگر اين واقعيت اينست که در جهان ثروت و امکانات در حد بالائى نه فقط براى تخفيف و حل فورى بحران امروز وجود دارد بلکه بشر امروز با اين توان و تکنيک و دانش ميتواند مرفه زندگى کند و سرمايه دارى نميگذارد. اين درست است که سطوح مختلف گرانى٬ کمبود٬ فقر و گرسنگى "جهانى" است٬ اما براى بخشى نيز ثروتهاى افسانه اى و دسترسى به امکانات وسيع و نجومى نيز "جهانى" است. وضعيت امروز دنيا عموما و وضعيت گرسنگان در چند ده کشور جهان خصوصا٬ نتايج کارکرد سيستم سرمايه دارى٬ عميق تر شدن شکافهاى طبقاتى٬ تعرض به دستاوردهاى دهه هاى متمادى مبارزات کارگرى٬ و در يک کلام بن بست و استيصال سرمايه دارى از تامين و رفع نيازهاى بدوى مردم است.    

اطلاق "بحران مواد غذائى" به وضعيت امروز گمراه کننده است. کسى که مسئله را به اين صورت ميپذيرد٬ بناچار راه حل آنرا هم در دستکارى و اصلاح اين يا آن دپارتمان اقتصادى و سياست توليدى مثلا در بخش کشاورزى يا صنايع مواد غذائى جستجو ميکند. دلائل جهانى را به "تغيير الگوهاى مصرف" و "تغييرات در فاکتورهاى توليد مواد غذائى" محدود ميکند. مواردى که مطلقا توجيه کننده وضعيت امروز نيستند. اگر "توجيهى" پشت اين نوع استدلال ها هست اينست که دولتها و طبقه حاکم در هر کشور گريبان خود را از مسئوليت در قبال اين وضعيت رها کنند. مسئله را جهانى اعلام کنند و بر تداوم سياستهاى فعلى تاکيد کنند. اين موضع جريانات راست و بورژواها چه در قدرت و چه در اپوزيسيون است. در صورتى که در دنياى امروز تامين رفاه و سعادت همگان٬ آنهم در اوج ثروت و تکنيک و دانش و توان غول آساى توليدى٬ امرى ممکن و عملى است. اين تبليغات نيست٬ واقعيتى ساده است و با هر محاسبه اى ميتوان به اين نتيجه رسيد. آنچه مانع است و بايد از سر راه برداشته شود٬ نظم مدافع وضع موجود است که بنا به ماهيت ضد بشرى سرمايه بخش عظيمى از مردم را به فقر و فلاکت و گرسنگى رانده است.

همينطور استدلالهائى مانند وجود "مافیای اقتصادی و آقازاده ها" و يا وضعيت فعلى را  ناشی از "بی لیاقتی آخوندها در اداره اقتصاد" نتيجه گرفتن٬ سياستهاى شناخته شده راست و بخشهاى مختلف بورژوازى ايران است. کسى که وضعيت امروز را به "مافیای اقتصادی و آقازاده ها" نسبت ميدهد٬ دارد ميگويد نه فقط سرمايه دارى در ايران بلکه خود حکومت اسلامى مقصر اين وضع نيست. بلکه چند باند مافيائى هستند که اگر دولت و آقا دست اينها را کوتاه کنند وضع بهتر ميشود! اين استدلاهاى تيپيک حزب توده و جريانات ناسيونال رفرميست و ملى اسلامى ها است. همان سياستى که همواره بخشى از بورژواها را "ناجى" کارگران جلوه ميدهد و فراخوانش به کارگران اينست که پشت سياستهاى اقتصادى اين يا آن بخش بورژوازى بروند. بايد پرچم "مافياى اقتصادى" را دست کارگر و اعتراض عليه گرسنگى داد تا پرچم مقابله با سرمايه دارى را بعنوان مسبب واقعى اين وضعيت از دست شان گرفت و پائين کشيد. بايد نيروى کارگران و پتانسيل اعتراضى مردم را به اين جهت سوق داد تا شايد مردم محروم بين بد و بدتر به اولى رضايت دهند و در جنگ جناحها نيروى اين يا آن کمپ مرتجع بورژوائى شوند. اين خطى است که بخشا آگاهانه و بخشا ناآگاهانه و سهوا سرمايه دارى و حکومت اسلامى را از تير رس انتقاد و اعتراض کارگر دور ميکند. حقيقت اينست که حکومت اسلامى حکومت باندهاى مافيائى است. يک مشت آدمکش و مرتجع و باندهاى متفرقه و کانگسترهاى سياسى و نظامى و اقتصادى به تمام قدرت و امکانات جامعه ايران چنگ انداختند. بزرگترين مافياهاى اقتصادى در ايران طرف قرارداد با کمپانيهاى بين المللى است. بزرگترين مافياى اقتصادى٬ از جمله دولت٬ سازمانده استثمار شديد کارگران در ايران است. اين خصوصيات سرمايه دارى نظم نوينى است که در کشورهائى مانند ايران تنها ميتواند بر اختناق و سرکوب شديد و فقر و فاقه مردم خودش را سرپا نگهدارد. سياست دنبال "مافيا" رفتن يعنى سياست تائيد ضمنى و مستقيم نظام موجود و دولت و بخشهائى از حکومت در مقابل "تعدادى مافياى خود سر"! "آقازادها" هم مضمون همين خط را دنبال ميکند. اين ترم ميخواهد بگويد که سرمايه ها در ايران تنها در دست فرزندان سران حکومتى است که به اصلاح "رانت خوارى" ميکنند! چه کسى نميداند در سرمايه دارى هائى مانند ايران انواع فساد و جنايت و چپاول با استفاده از امکانات دولتى و قدرت صورت ميگيرد؟ مگر در دوره شاه همين اتفاق نمى افتاد؟ اين بحث تلاش ميکند بين "سرمايه داران خوب" و "آقازاده ها" تفاوتى قائل شود و توهمى را پرچم اعتراض مردم کند. اين کلاه گشاد نبايد سر کارگران رود. طبقه کارگر عليه کاپيتاليسم و نفس اين نظام با تمام جناحهايش سر جنگ دارد و اين نظام و دولتش را مسبب اين اوضاع ميداند.

وضعيت فعلى را  ناشی از "بی لیاقتی آخوندها در اداره اقتصاد" نتيجه گرفتن از همه اينها مضحک تر است. اين خط شناخته شده سلطنت طلبان است که دنبال اعاده قدرت هستند. تمام مشکل اينها با جمهورى اسلامى اينست که صلاحيت اداره مملکت را ندارند و به اصطلاح در اداره چرخه استثمار و اختناق "بى لياقت" هستند. فکر ميکنند جمهورى اسلامى درست نميتواند از "عزت و منافع ملى ايران" دفاع کند. ازاين بگذريم که دراين سالها همين جريان بکرات دنبال سياستهاى جمهورى اسلامى افتاده است و جناح هاى افراطى شان عملا در مضحکه ناسيوناليستى و تبليغات فاشيستى برسر نام خليج و سه جزيره کنار جمهورى اسلامى قرار گرفتند. ما وارد اين جنگ خانگى "صلاحيت و عدم صلاحيت" بورژواها نميتوانيم بشويم. از نظر ما کمونيستها و طبقه کارگر هيچکدامشان صلاحيت ندارند و ميخواهيم نظام شان را سرنگون کنيم. تنها بايد اين را تصريح کنيم که اينها ناچارند بگويند "خوب مسئله گرانى جهانى است" تا توقع مردم در ايران بالا نرود. ناچارند بحث "لياقت و عدم لياقت" را مطرح کنند چون خودشان هم باشند همين سياستها را کم و بيش دنبال ميکنند و نميتوانند نفس سرمايه دارى را زير سوال ببرند. دراين منگنه مجبورند بحث را به سطح پوک و عوامفريبانه "لياقت و صلاحيت" تنزل دهند. سلطنت طلبان و کلا بورژوازى ايران در اپوزيسيون دراين مورد مشخص هيچ راه حلى ندارد. تنها ازاين وضعيت براى طرح اختلافش با جمهورى اسلامى استفاده ميکند. يک تصور عقب مانده و در بهترين حالت خوش خيال نيز دراين اظهارات سلطنت طلبان وجود دارد و آن اينست که فکر ميکنند آخوند جماعت همان خرسواران قديم دهات هستند! فکر ميکنند اين بيسوادها چگونه ميتوانند مملکت را اداره کنند! نميبينند که خودشان فريز شدند و در دهات ماندند و لاجرم دنيا را از دوربين دهات ميبينند. اين حقيقتى است که رژيم اسلامى رژيم مطلوب سرمايه در ايران سال ۵٧ نبود. رژيمى تحميلى و اجبارى بود براى نگهداشتن سرمايه دارى و رفع خطر از آن در مقابل تعرض چپ و کارگر. اما نه اين رژيم با توان و توشه خودش سرکار آمد و نه با همان توان و توشه سرپا ماند و به تکنولوژى ساخت بمب هسته اى نائل شد! به هرحال اين استدلالها اگر يک دليل اش به معضلات سلطنت طلبان در سياست ايران و کلا کمرنگ شدن جايگاه شان در معادلات جهانى بعد از جنگ سرد مربوط است٬ يک دليل اساسى آن دفاع پرشور اينها از نظام بردگى سرمايه دارى است که "انتقاد" آنها به اين وضعيت را مشروط ميکند و لاجرم به اين شکل کميک و نامربوط درآورده است. آنچه ميبنيم واقعيت سرمايه دارى امروز است و گرايشات موجود٬ چه در سطح جهانى و چه در قلمرو سياست ايران٬ پرچمداران همين نظام و حفظ وضع موجوداند که هر کدام تلاش ميکنند اعتراض جامعه را پشت پرچم جناح معينى از بورژواها ببرند. کارگران بايد بدون ابهام دست رد به سينه اينها بزنند و آلترناتيو روشن اجتماعى و طبقاتى و مطالبات فورى خود را مطرح کنند.

یک دنیای بهتر: بحران مواد غذایی گوشه ای از بحران جهانی سرمایه داری است. سازمانهای بین المللی سرمایه در سطح جهان به تکاپو افتاده اند. خطر شورش گرسنگان امنیت سیاسی سرمایه در بیش ۳۷ کشور را تهدید میکند. خطوط عمده یک راه حل کمونیستی در قبال این وضعیت چیست؟ وظایف کمونیستی در قبال این شورشهای احتمالی چیست؟ چه باید کرد؟ چه میتوان کرد؟

آذر ماجدی: این بحران گسترده فقر و گرسنگی، همچون فقر و گرسنگی ای که فی الحال بخش وسیعی از مردم جهان را در اسارت خود گرفته، نتیجه حاکمیت سرمایه بر جهان است. سرنگونی سرمایه تنها راه حل واقعی محو فقر است. این پاسخ روشن و صریح به مساله است. اما پاسخ کمونیستی نمیتواند صرفا به ارائه راه حل نهایی خلاصه شود. سوال اینجاست که چگونه میتوان این راه حل را متحقق کرد.

مخازن فکری سرمایه داری هر یک تلاش میکنند که علت این بحران را توضیح دهند. دلایل ارائه شده، علیرغم تفاوت هایشان در یک چیز شریک اند، همگی نوک تیز نقد را از پایه های نظام سرمایه داری منحرف میکنند. بطور مثال اتخاذ سیاست های نادرست برای تولید سوخت جایگزین نفت، یا اتخاذ سیاست های اشتباه و یک جانبه باصطلاح سبز (سیاست هایی که به محیط زیست آسیب نمیرساند) بعنوان یکی از دلائل مطرح میشود. ممکن است چنین سیاست هایی در تشدید و تسریع این شرایط نقش داشته باشد اما 1) موجد این شرایط نیست و 2) خود این سیاست ها نتیجه حاکمیت سرمایه بر جهان است. نظامی که تنها نقطه محرکه اش سود است و کاملا تحت حاکمیت جنون بازار و نه خرد دیکته شده از نیازهای انسان و جامعه قرار دارد.

برخی گرایشات دیگر گلوبالیزاسیون را دلیل این شرایط خطیر و اسفناک میدانند. اینها نیز سوراخ دعا را گم کرده اند. مقصر اصلی سرمایه و نظام سرمایه داری جهانی است. باید مقصر اصلی را به مردم معرفی کرد. پاسخ به این بحران عمیق و بسیاری از مصائب و بدبختی های دیگر مردم جهان سرنگونی سرمایه و برقراری سوسیالیسم است. این واقعیت را باید به مردم گفت. باید پوچی کلیه توجیهات بورژوازی جهانی را افشاء کرد. این یک بخش مهم یک سیاست کمونیستی در قبال این شرایط است. مردم زحمتکش باید دشمن اصلی شان را بشناسند. یک تلاش گسترده در نقد سرمایه و نظام سرمایه داری در ایجاد این فقر و فلاکت برای میلیون ها انسان یک جزء مهم سیاست کمونیستی است.

متاسفانه در حال حاضر شرایط در سطح جهانی برای یک حمله همه جانبه علیه سرمایه مهیا نیست. در واقع آنچه که باید انجام شود عملی بنظر نمیرسد. اما در هر شرایطی باید کوشید مردم را علیه فقر و گرسنگی سازمان داد. باید کوشید عوارض این بحران گرسنگی هر چه بیشتر متوجه بورژوازی و نظام سرمایه جهانی باشد. باید فعالانه برای کاهش عوارض مرگبار این بحران تلاش کرد. در اینجا مساله بر سر توازن قدرت سیاسی میان مردم از یک سو و سرمایه و دولت های سرمایه داری است. لذا استراتژی کمونیستی باید اقدامات معینی را برای کاهش جدی عوارض این گرسنگی برای مردم تعيین کند. این استراتژی در دو سطح داخلی و جهانی میتواند معین شود. روشن است که از زوایای مختلف شرایط در هر کشوری متفاوت است. اما تغییر جدی توازن قوا میان مردم و دولت میتواند و باید یک رکن اساسی هر مبارزه جدی علیه گرسنگی باشد. در هر جامعه ای مردم باید در شکلی سازمان یافته دولت را هدف گیرند و دولت را برای کاهش عوارض این شرایط تحت فشار قرار دهند. این یک استراتژی عمومی است که در هر کشوری باید به اقدامات معینی ترجمه شود.

اکنون سازمان های بین المللی، از قبیل سازمان ملل از این سخن میگویند که ظرف چند سال آتی چند میلیون نفر به جمعیت گرسنگان دنیا افزوده میشود. کسی از ممانعت از شکل گیری این شرایط صحبت نمیکند، (به این خاطر که تحت نظم حاکم کنونی عملا غیر ممکن است) همه این جریانات نگران شورش گرسنگان و تاثیر این شورش بر نظم جهانی هستند. لذا تلاش ها معطوف به کاهش امکان شورش و در صورت وقوع کاهش عوارض شورش ها است. خود این واقعیت، یعنی اولویت سازمان های بین المللی، بروشنی وارونگی این نظام را افشاء میکند. حتی در شرایط وقوع چنین بحران عمیق و خانمان براندازی که به مساله مرگ و زندگی میلیون ها انسان مربوط میشود نیز نقطه عزیمت اینها نه انسان، نه حیات و رفاه انسان ها، بلکه حفظ نظام از خشم گرسنگان است.

باور نکردنی است. اما واقعیت دارد. اولین باری که سازمان ملل در سطح عمومی و در رسانه ها خبر بحران خطیر گرسنگی را مطرح کرد، این خبر تحت الشعاع بیان هراس از شورش گرسنگان و تاثیر آن در بهم ریختن ثبات سیاسی جهانی  قرار گرفت. لذا از این امامزاده ها انتظار معجزه نباید داشت. بلکه باید کوشید آنها را تحت فشار گذاشت. در سطح بین المللی باید بتوان یک جنبش جهانی علیه گرسنگی سازمان داد که نوک تیز حمله را متوجه دولت های "جوامع ثروتمند" میکند و با سازمان دادن یک جنبش قوی این دولت ها و سازمان های بین المللی را برای کاهش جدی عوارض گرسنگی تحت فشار میگذارد. در غیر اینصورت  این دولت ها و سازمان های متبوع شان هیچ حرکت و اقدام جدی برای رفع یا کاهش عوارض این بلای خانمان برانداز انجام نخواهند داد. یک وجه مهم کارشان به نمایش تبلیغاتی اختصاص خواهد یافت، به همراه ارسال مقداری مواد غذایی و یک سری تحرکات دیپلماتیک و بوروکراتیک تمام کاری است که اینها، اگر بحال خود رها شوند، انجام خواهند داد. سازماندهی یک جنبش وسیع علیه گرسنگی برای تحت فشار گذاشتن این نهادها تنها راه عملی پاسخگویی اورژانس به این شرایط خطیر است.

یک سیاست رادیکال که در شرایط حاضر برای آن گوش شنوا وجود دارد، طرح مطالبه خارج کردن مواد اولیه غذایی از بازار است. حتی برخی سخنگویان سازمان ملل از خارج کردن این مواد از بازار بورس سخن میگویند. باید از چنین شرایطی استفاده کرد و خواست رادیکال خارج شدن مواد اولیه غذایی انسان را از بازار بطور کلی مطرح کرد. زمانی که همه از مرگ میلیون ها نفر از گرسنگی سخن میگویند، چنین مطالبه ای میتواند پشتیبانان بسیاری پیدا کند. راه اندازی و سازمان دادن یک جنبش بین المللی علیه گرسنگی که نقد را کاملا متوجه سرمایه جهانی میسازد، فشار سیاسی بر دولت ها و سازمان های بین المللی قرار میدهد و مطالبه خارج کردن مواد اولیه غذایی از بازار را مطرح میکند، میتواند یک پاسخ رادیکال، عملی کمونیستی اورژانس و کوتاه مدت برای این بحران خطیر مر گ آور باشد.

یک دنیای بهتر: جایگاه و اهمیت مبارزه علیه این وضعیت در شرایط کنونی ایران چیست؟ چه مطالبات و پرچم سیاسی ای در قبال این وضعیت فلاکتبار اقتصادی باید برافراشته شود؟ رئوس استراتژی سیاسی در این شرایط در قبال این وضعیت کدامست؟

علی جوادی: به دلایل مختلف مبارزه علیه گرانی و فقر و فلاکت یک عرصه اصلی مبارزه طبقاتی و همچنین مبارزه علیه رژیم اسلامی است: ۱- در حال حاضر فقر و فلاکت زندگی و سرنوشت اکثریت عظیمی از مردم را در چنگال خود به اسارت گرفته است. ۲- مبارزه علیه فقر یک جبهه تعیین کننده مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری و نظام اسلامی حافظ این مناسبات ضد انسانی در جامعه است. مبارزه علیه فقر و گرانی مبارزه ای برای یک زندگی انسانی است.

در مصاحبه ای با پروین کابلی در نشریه سازمان آزادی زن اشاره کردم که چندی پیش یکی از مسئولین حکومت اسلامی (معاون اقتصادی برنامه ریزی دولت احمدی نژاد) جمعیت زیر خط فقر را ۱۴ تا ۱۵ میلیون نفر اعلام کرد. اما برخی دیگر از "خودیها" ناچارا اعلام کردند که این آمار فقط مربوط به "خط فقر خشن" است و نه "خط فقر"؟! اختراع مقولات این چنینی فقط از ذهن علیل مرتجعین اسلامی ساخته است! میگویند جمعیت زیر "خط فقر" بیشتر از ۵۰ در صد است. یعنی بیش از ۳۵ میلیون نفر از مردمان در یکی از ثروتمندترین کشورهای منطقه نمیتوانند حتی از زندگی ای برخوردار باشند که با "خط فقر" تعریف شده توسط اوباش اسلامی حاکم، تامین شود. واقعا شرم آور است! این یک جنایت سازمان یافته و میلیونی علیه مردم است.

اما ۳۵ میلیون، ۵۰% جمعیت، تنها ظاهرا چند رقم هستند. آمارند! و "آمار" جوهر درد و رنج و مصائب انسانها را منعکس نمیکند. این آمار آنقدر تجریدی و آبستره هستند که هیچ بیانی از درد شکم کودکان گرسنه، از درد والدینی که باید شاهد بیماری و عدم امکان درمان فرزندان خود باشند، از درد کارگر هفت تپه که فریاد میزند: "این بچه گرسنه وعده و وعید سرش نمیشه" بدست نمیدهند. هیچ آماری عمق فاجعه ای را  که گریبان دهها میلیون انسان را هر روزه گرفته است، بیان نمیکند. گرانی فاجعه ای دائمی تر است. حتی یک سونامی نیست که بالاخره آغاز و پایانش روشن است. نازل میشود، نابود میکند. و بالاخره تمام میشود. اما گرسنگی درد هر روزه تری است. گرسنگی کودک و درد پدر و مادری است که باید شاهد نابودی تدریجی فرزندان خود باشند. ناباوری فرزندی است که نمی فهمد چرا والدینش قادر به تامین غذا و زندگی مناسب برایش نیستند؟ درک نمی کنند که چه واقعیت ضد انسانی ای سهم اکثریت عظیمی را گرسنگی و خط فقر و سهم اقلیتی را رفاه و بهره مندی از محصولات تولید شده همگان، تعیین کرده است؟

اما گرانی سرسام آور و فقر فقط به گرسنگی ترجمه نمیشود. یک بررسی ساده رابطه مستقیم و یک به یکی میان فقر و گرانی را با برخی از مصائب اجتماعی نشان میدهد. میتوان دید که با گسترش فقر چه تعداد دختران دیگری که برای گذران زندگی و امکان تامین هزینه دانشگاهی ناچار به تن فروشی میشوند. میشود محاسبه کرد که چه تعداد کودکانی روی دست پدران و مادرانشان درد خواهند کشید و شاهد عجز والدین در تامین امکانات درمانی برای خود خواهند بود! میتوان بسادگی مشاهده کرد که چه تعداد انسانها از خوشی و شادی محروم خواهند شد. چه تعداد افسرده و دچار دیپرسیون خواهند شد. و چه تعداد روز را بدون هیچ عشق و امیدی در گوشه ای به شب خواهند رساند. این تنها گوشه ای از جنایتی است که فقر و نظام سرمایه داری و حکومت اسلام هر روز بر مردم اعمال میکند.
 
از طرف دیگر، مبارزه علیه گرانی و فقر و فلاکت ناشی از آن یک عرصه اصلی نبرد طبقاتی است. حتی متفکرین بورژوازی هم انکار نمیکنند که جامعه معاصر جامعه ای طبقاتی است و مبارزه کار و سرمایه اصلی ترین کشمکش جوامع سرمایه داری است. مبارزه ای دائم، گاه پنهان و گاه آشکار. این مبارزه در عین حال بر سر سهم کارگر و مردم زحمتکش از زندگی است. از طرف دیگر از جانب سرمایه تلاشی ضد انسانی برای انباشت سرمایه و سود و استثمار همه جانبه کارگر است. در این جامعه هر چقدر که کارگر بیشتر کار میکند بر ثروت و قدرت سرمایه می افزاید و در عین حال خود محروم تر میشود. هدف فعالیت اقتصادی در این نظام رفع نیازمندیهای آحاد جامعه و بالابردن رفاه و خوشبختی و سعادت انسانها نیست. سود و انباشت سرمایه هدف هدف مستقیم و بلاواسطه هستند. و انباشت بیشتر یعنی محرومیت بیشتر، یعنی شکاف طبقاتی عمیق تر. ما کمونیستها عار داریم که اهدافمان را پنهان کنیم. هدف ما تغییر بنیادی چنین مناسباتی است. ما برای لغو کار مزدی و نابودی استثمار طبقاتی و استثمار انسان از انسان مبارزه میکنیم. ما برای نظامی مبارزه میکنیم که نتوان ابزار تولید و توزیع و به تبع آن اقلام مورد نیاز زندگی مردم را به انحصار و یا بهتر بگویم به گروگان گرفت و تنها زمانی به کار انداخت که برای سرمایه سود تولید میکنند. چه کسی گفته است که تامین معیشت و اقلام زندگی مردم باید عرصه ای برای سود آوری باشد؟ تابع و اسیر قوانینی باشد که خود میگویند "کور" است. "نامریی" است. حس ندارد. چشم ندارد. ما برای جامعه ای مبارزه میکنیم که برخورداری از زندگی انسانی، برخورداری از آذوقه مناسب، مسکن مناسب، بهداشت و درمان مناسب، آموزش و تفریح مناسب حق انکار ناپذیر و نه امتیاز هر انسانی است که به این جهان چشم گشوده است. تمامی انسانها مستقل از جایگاه و موقعیت اجتماعی و اقتصادی شان به صرف چشم باز کردن در این جهان باید از آن برخوردار شوند. وقتی حق برخورداری از آب و غذا و مکان زندگی را به پول گره میزنند، دارند عملا حق حیات را مشروط و محدود میکنند. ما خواهان در هم شکستن این مناسبات هستیم. مبارزه علیه فقر، مبارزه علیه گرانی یک جنبه مهم چنین مبارزه سرنوشت سازی است. این یک مبارزه عمیقا انسانی است.

چه مطالبات و پرچمی بر این مبارزات باید حاکم باشد؟ ما هم برای بهبود روزمره زندگی مردم مبارزه میکنیم و هم برای نابودی مناسبات اقتصادی و سیاسی ای که بوجود آورنده چنین شرایط ضد انسانی ای هستند. پرچم این مبارزات هم نتیجتا و منطقا باید هر دو قلمرو مبارزه ما را پوشش دهد. ما از آن دسته "چپ های" مالیخولیایی نیستیم که گسترش فقر و فلاکت را عاملی در جهت "انقلابی" شدن و "رادیکال" شدن جامعه میدانند. به مبارزه برای بهبود و رفرم در زندگی روزمره انسانها کم بهاء میدهند. ما چنین نگرشی را عمیقا ارتجاعی میدانیم. از طرف دیگر ما رفرمیست نیستیم. فقط برای بهبود جزیی زندگی مردم مبارزه نمیکنیم. ما علل درد و مصائب زندگی مردم را میشناسیم. ما در عین حال دست به ریشه میبریم. ما راه حل دردها و ناهنجاریهای زندگی مردم را میشناسیم. این حقیقت نقطه قدرت مبارزه ماست. ما میدانیم تا زمانیکه نظام سرمایه داری پا برجاست سهم اکثریت عظیم مردم محرومیت و عدم تامین اجتماعی و بی آیندگی است. در این نظام بهبود شرایط زندگی مردم تنها با مبارزه کارگر و توده های مردم ممکن است. ما میدانیم هر چقدر که مردم از امکانات بهتری برخوردار باشند برای حفظ و تضمین همیشگی چنین شرایطی دست به ریشه نابرابری و استثمار باید ببرند و کل این مناسبات را دگرگون کنند. از این رو سیاستها و شعارها و مطالبات و مبارزه ما باید این دو عرصه را تواما بپوشاند. فراموشی هر کدام به در غلطیدن به سیاستهای رفرمیستی و مالیخولیایی منجر خواهد شد. اما ترجمه این نگرش در سیاست روزمره و واقعی و به قولی "رئال پالتیکس" چیست؟ یک رکن چنین سیاستی مبارزه برای تحمیل بار گرانی و فلاکت اقتصادی بر طبقه سرمایه دار و دولت حافظ چنین نظامی است. رکن دیگرش مبارزه برای خارج کردن پروسه تولید و توزیع اقلام ضروری و مورد نیاز مردم از حوزه تولید کالایی و کنترل سرمایه و نظام اسلامی بر این پروسه است. اما چگونه؟

مسبب گرانی کالاها و افزایش سرسام آور قیمتها کلیت عملکرد نظام سرمایه داری و حرص و آز تک سرمایه دار در این نظام است. نتیجتا بار گرانی را نیز باید خودشان متحمل شوند. این نظام خودشان است بار مصائبش را نیز باید بر دوش خودشان انداخت. به همین سادگی! بنظر من باید دولت را وادار کرد که این اقلام را با سوبسید کامل در اختیار مردم قرار دهد. چرا بار بالا رفتن هزینه این اقلام در بازار جهانی و بازار داخلی را کارگر و مردم زحمتکش باید متحمل شوند؟ چرا طبقه حاکم متحمل نشود؟ چرا دولت متحمل نشود؟ مگر در آمد ناشی از افزایش سریع قیمت نفت در بازار جهانی به جیب کارگر و مردم رفت؟ بنظر من اقلام مورد نیاز یک زندگی انسانی برای همگان نباید بیشتر از درصد معینی از کل مخارج یک خانواده باشد. مثلا هزینه مسکن نباید بیشتر از ۱۰ در صد مخارج زندگی باشد. هزینه آذوقه و محصولات غذایی نباید بیشتر از ۱۰ یا حداکثر ۲۰ در صد مخارج و یا درآمد یک خانواده باشد. به این اعتبار دولت سرمایه داری را باید وادار کرد، تاکید میکنم، وادار کرد که بار و هزینه گرانی اقلام زندگی مورد نیاز زندگی مردم را متحمل شود. سوبسید آن مکانیسم دولتی و شناخته شده است که در بسیاری از جوامع در خصوص بسیاری از حوزه های اقتصادی بکار رفته است. یک رکن مبارزه ما باید اعمال فشار برای سوبسید دولتی به اقلام زندگی باشد. اما این جامعه وارونه است. همه چیزش وارونه است. دولت سرمایه بیشترین سوبسید را به کمپانیها و سرمایه داران و مالکان ابزار تولید و توزیع میدهد اما نه به اقلام مورد نیاز زندگی مردم. این وضعیت را باید تغییر داد. قیمت نان، برنج، گوشت، مرغ، سبزیجات و میوه و لبنیات و هزار قلم کالای دیگر نباید از حد معینی در جامعه بیشتر باشد. بعلاوه یک رکن افزایش قیمتها نه تغییر محسوسی در هزینه تمام شده برای تولید این کالاها بلکه محصول دخالت "دست نامریی" و "چشم کور" بازار آزاد است. ناشی از ایجاد احتکار مصنوعی برای افزایش قیمت و چپاول دسترنج مردم است. اما محدود کردن مبارزه به سوبسید دولتی محدود کردن مبارزه علیه گرانی به مبارزه رفرمیستی است؟

مبارزه علیه گرانی و فقر و فلاکت نمیتواند فقط به بهبود روزمره و تغییر اورژانس در زندگی مردم محدود شود. این مبارزه مسلما یک رکن استراتژی ما در مبارزه برای تغییر این شرایط است اما تمام آن نیست. پایه دیگر استراتژی ما، مبارزه برای خارج کردن اقلام مورد نیاز زندگی مردم از حوزه تولید کالایی و حاکم کردن ارگانهای تولید و توزیع کنندگان بر پروسه تولید مواد غذایی و محصولات مورد نیاز فوری جامعه است. در این زمینه تاکنون کمتر بحث شده است. از نقطه نظر من حزب اتحاد کمونیسم کارگری در عین پیشبرد مبارزه برای تحمیل سوبسید به دولت و نظام حاکم باید همزمان برای خارج کردن پروسه تولید و توزیع محصولات مورد نیاز مردم از چنگال سرمایه تلاش کند. تلاش کند تا مجامع عمومی و ارگانهای شورایی تولید کنندگان و توزیع کنندگان این محصولات خود عامل تصمیم گیرنده بر چگونگی تولید، میزان تولید، و چگونگی عرضه این کالاها در اختیار جامعه باشند. این یعنی قطع "دست نامریی بازار"! یعنی حاکم کردن تولید کنندگان بر پروسه تولید و توزیع اقلام مورد نیاز مردم. این یعنی ضرورت و مطلوبیت کنترل کارگری. یعنی سازمان اقتصادی در گوشه هایی مبتنی بر محدود کردن دخالت بازار و قوانین عام سرمایه داری!

ما در برخی از جوامع سرمایه داری معاصر شاهد چنین "جایگزینی ای" بوده ایم. مثال آرژانتین موخرترین تجربه ای است که در این زمینه در تاریخ تحولات تجربیات طبقه ما ثبت شده است. بطور فشرده: کارگران بخشهای مختلفی از صنایع تولیدی که در آستانه ورشکستگی و اخراج بودند، با ابتکار عمل خود کنترل این صنایع را در دست گرفتند و خود ارگانهای توده ای کارگری را در مقام تصمیم گیرنده تولید و عرضه و رفع نیازمندیهای جامعه در این حوزه ها قرار دادند. این یک راه حل در مقابل ماست. این یک رکن استراتژی جنبش در چنین شرایطی ست. یک وظیفه حیاتی کارگران رادیکال – سوسیالیست و حزب اتحاد کمونیسم کارگری تلاش برای برافراشتن و درگیر شدن عملی چنین پروسه ای است. ما به هزار و یک دلیل برای نابودی نظام سرمایه داری مبارزه میکنیم. یک شرط تحقق چنین هدفی ظاهر شدن طبقه کارگر و حزب اتحاد کمونیسم کارگری در چنین جایگاه و مکانی سیاسی و اجتماعی است. از نقطه نظر ما چنین پروسه ای یک رکن پروسه انجام انقلاب کارگری علیه نظام اقتصادی و سیاسی حاکم است.

این رکن از تلاش ما در عین حال یکی از مهم ترین عرصه های مبارزه علیه حکومت اسلامی است. رژیم اسلامی اصلیترین حافظ نظام سرمایه داری در شرایط کنونی است. فقر و فلاکت یک رویداد ناگهانی نیست. محصول نظام سرمایه داری حاکم بر است. محصول کارکرد نظامی است که جان و حرمت انسان در آن دارای کمترین ارزش است. مساله این است که این نظام اقتصادی در حال حاضر با قدرت حکومت اسلامی در مقابل تعرض جامعه ای که میخواهد آزاد و برابر و مرفه باشد، با چنگ و دندان پا بر پا نگهداشته شده است. نظام اسلامی حامی و حافظ چنین سیستم ضد انسانی است. دولت چنین طبقه ای است. برای بقا و حفظ آن و نکبت اسلام بیش از صد هزار نفر را کشته و اعدام کرده است. شلاق زده است. به بالای دار برده است. در چنین شرایطی که مردم برای سرنگونی رژیم در صحنه سیاست درگیرند، حکم به سرنگونی رژیم داده اند، هر استراتژی موفقی در مبارزه علیه فقر و فلاکت باید این واقعیت مبارزاتی جامعه را در استراتژی خود ملحوظ کند. تحمیل سوبسید به دولت اوباش اسلامی، خارج کردن کنترل سرمایه و نظام اسلامی از پروسه های تولید و توزیع اقلام مورد نیاز زندگی مردم در عین حال خود یک جنبه مهم مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی است. 

آنچه در پاسخ به سئوال شما ذکر شد بنظر من دو رکن اساسی مبارزه علیه گرانی و فلاکت موجود است. مسلما سیاستهای همیشگی ما مانند، تعیین حداقل دستمزد بر مبنای یک زندگی انسانی، پراخت بیمه بیکاری مکفی به همه افراد آماده به کار، باید همزمان و در کنار این سیاست به پیش برده شوند.

یک دنیای بهتر: گرایشات راست ناسیونالیستی هم اخیرا به تحرکاتی در قبال مساله گرانی دست زده اند. اساس برخورد کمونیستی ما به این تقلاها چه باید باشد؟ مرزبندی های اصولی کدامند؟

سیاوش دانشور: ناسيوناليستها و مشخصا سلطنت طلبان مسئله شان گرانى نيست٬ مسئله شان موج سوارى است. "موجيم اگر هستيم" و شعارهاى نامربوطى ازاين دست ربطى به گرانى و ريشه ها و مسببين آن ندارد. فکر ميکنم بسرعت متوجه شدند که بايد فرمان را کج کنند و شعار "خليج هميشه فارس" و شعارهاى ضد عرب را نيز وارد کنند تا زير تابلوى گرانى ناچار نشوند حرف بزنند. اين جريان از سوئى اعلام ميکند مسئله گرانى "جهانى" است و از طرف ديگر بحث "عدم لياقت" سران رژيم را در اداره مملکت پيش ميکشد. هر دو ميخواهد بگويد سرمايه دارى مسبب اين اوضاع نيست٬ چون خودشان نسخه سفت کردن کمربندها و بازسازى خرابيها و کار بيشتر و مزد کمتر به دو نسل طبقه کارگر را توصيه ميکنند. کمپ راست و دراينجا سلطنت طلبان فاقد هر گونه راه حل فورى براى گرانى و گرسنگى و فقر روبه تزايد در جامعه هستند.

از سوى ديگر استراتژى و تاکتيک اعلام شده اينها بر "اعتراض مسالمت آميز و نافرمانى مدنى" متکى است و مخالف تحرک راديکال مردم عليه رژيم بويژه در اين بحث معين هستند. لذا پرچمشان "صرفا حضور در خيابان٬ سکوت٬ شعار ندادن" است. آدم ياد مضحکه "لبخند اصلاحات" مى افتد. ومانى که دو خرداديها مجبور بودند اعتراضکى بکنند٬ توصيه ميکردند بردهانتان چسپ بزنيد٬ قلم شکسته دست بگيريد٬ سکوت سرشار از ناگفته هاست! امروز سلطنت طلبان ميراث دار اين سنت و شعارها شدند. اينها ميدانند٬ و شم طبقاتى شان به آنها ميگويد٬ که بايد بگويند؛ فرياد نزن٬ شعار نده٬ راديکال نشو٬ سرمايه دارى را زير سوال نبر٬ دست به مالکيت نبر٬... چون هر آدمى که به فقر و گرسنگى و گرانى معترض است اولين سوالش اينست که چرا اصولا چنين پديده زشت و ضد انسانى وجود دارد و پاسخ چيست؟ راست ناسيوناليست و سلطنت طلب گروه خونش با اعتراض با فقر و گرانى جور درنمى آيد. اين ميدانى نيست که اينها بتوانند در آن جذب نيرو کنند. نه اينها و نه موئتلفين شان در ايران٬ که از نظر اقتصادى جملگى تاچريست و طرفدار همين نظام سرمايه دارى اند٬ نميتوانند حرفى عليه گرانى بزنند که کمى به واقعيات هم نزديک باشد. اينها صرفا دنبال ابراز وجود سياسى و آکسيون اند. دريچه موضوع زياد برايشان مهم نيست. دراينمورد مشخص٬ اين اولين بار است که خود را به چنين موضوعى ميزنند و البته با پرچم "سکوت" در مقابل جنايت جمعى سرمايه دارى و حکومت اسلامى!

بعنوان کارگر و کمونيست مرزبندى اصولى ما طبقاتى و جنبشى است و نه عقيدتى و ايدئولوژيک. جنبش کمونيسم کارگرى هيچ اشتراکى حتى تاکتيکى با سلطنت طلبان و ناسيوناليستها دراين قلمرو مشخص ندارد. کمونيسم کارگرى سياست و پلاتفرم و روشهاى سازمانگرى خود را عليه فقر و گرانى و گرسنگى دارد و ما در يکسال گذشته مرتبا روى اين موضوع کار کرديم. ما اين روند امروز را در ايران پيش بينى کرديم٬ برايش پلاتفرم نوشتيم و اينجا و آنجا در مورد مفاد آن و سازماندهى عملى تحرکاتى دست بکار شديم. کمونيستها و طبقه کارگر اگر صورت ظاهر مسئله را از سلطنت طلبان بپذيرند٬ آنهم جريانى که دو ماه پيش ميگفت کنار رژيم مى ايستد٬ دنبال همان سياست رفته اند که سلطنت طلبان ميگويند. دنبال همان سياست رفته اند که ملى اسلاميها ميگويند. يعنى بايد قبول کنيم که وضعيت امروز يا نتيجه "عدم صلاحيت و لياقت مملکت دارى آخوندهاست" و يا بپذيريم همه اين بدبختى ها زير سر "مافياى اقتصادى" است. ما و طبقه کارگر قبول نميکنيم و نميگذاريم جنبش و اعتراض برحق مردم عليه فقر و فلاکت با پرچمهاى جعلى و ضد کارگرى بورژواها به شکست کشانده شود. بسيج نيروى طبقه کارگر و مردم آزاديخواه عليه اين وضعيت و مسببين آن محور سياست سازماندهى ما عليه فقر و گرانى است.

فقر و گرانى سوالى واقعى در جامعه است که هر نيروى اجتماعى و طبقاتى تلاش ميکند پاسخ خود را به آن بدهد. پاسخ کمونيسم و طبقه کارگر پاسخى عليه راه حلهاى کمپ راست بطور کلى است. هيچ نوع اشتراکى در اين ميان وجود ندارد. هيچ بخش راست پرچمدار رفاه و حرمت و برابرى نيست. هيچ بخش راست طرفدار و مبلغ نفى فقر نيست. هيچ بخش راست طرفدار دخالت مستقيم کارگر دراين اوضاع عليه سرمايه نيست. همه٬ و هر کدام بنوعى٬ ميخواهند پتانسيل اعتراضى کارگر و مردم گرسنه و فقر زده را در مسير راه حل هاى ارتجاعى و ناسيوناليستى و ضد کارگرى خودشان بکار گيرند. دنباله روى از اين راست و قبول صورت ظاهر مسئله از آنها٬ عين پوپوليسم زمخت است. عقب مانده تر از ناسيوناليسم خلقى است. دنباله روى ازاين سياستها و جار زدنش با عنوان "اعتراضات مردم" خواسته يا ناخواسته قرار گرفتن در کمپ ناسيوناليسم پرو غرب است. اشتباهى که حزب حکمتيست عليرغم ادعاهاى سابقش ميکند و يکجا شعار و حرکت سلطنت طلبان و ناسيوناليستها را با عنوان "اعتراضات مردم" جا ميدهد!

آيا اين برخورد ما را منزه طلب نميکند؟ آيا نبايد در حرکات اعتراضى مردم که هدف شان واقعا مقابله با گرانى است و ضرورتا ناسيوناليست و سلطنت طلب نيستند شرکت کرد؟ ما بعنوان يک حزب سياسى توصيه مان به فعالين و کمونيستها و برابرى طلبان اينست که در هر اعتراضى به جمهورى اسلامى عليه وضع موجود و با خواستهاى واقعى مردم شرکت کنند و پرچم منافع و سياستهاى کارگرى عليه سرمايه دارى را برافرازند. اما ما در آکسيون فراخوان داده شده سلطنت طلبان عليه گرانى شرکت نميکنيم. آگاهانه شرکت نميکنيم. در مورد تظاهرات ٢۴ خرداد هم اعلام کرديم که حزب ما چنين فراخوانى نداده است. در پاسخ علنى به يک واحد از جوانان حزب در تهران که مايل به شرکت دراين تظاهرات بود اعلام کرديم حزب چنين سياستى ندارد. دراين راه سياست و نقشه و فعاليت خود را داريم و با تاکيد به کارگران ميگوئيم که استقلال طبقاتى کارگر و پرچم سياسى اش عليه فقر و فلاکت و گرانى بايد تامين شود. حزب ما حزب تامين اين استقلال طبقاتى و بسيج جامعه حول پرچم انتقاد کارگرى کمونيستى به وضع موجود است و نه به زير پرچم راست و سلطنت طلب رفتن. نگرش و تحليل سياسى جنبش ما از فقر و گرانى٬ روشها و شيوه اعتراض٬ مطالبات٬ شعارها٬ نيروى اجتماعى اى که بميدان مى آيد و غيره٬ تفاوت بنيادى  با حرکتى دارد که با ويترين مخالفت با گرانى پرچم ناسيوناليسم ضد عرب را برميافرازد و انتقاد دربارى به جمهورى اسلامى طرح ميکند. لازم است تاکيد کنم که اردوى سرنگونى با نيروهاى متضادش ممکن است در سطوحى و در مقاطعى اشتراک منافع داشته باشند و يا همسوئى هائى در حرکت آنها عليه جمهورى اسلامى بنظر برسد. حتى دراينموارد هم نقد بنيادى کمونيستها و آنچه که نميخواهند تمايزشان را از بقيه ترسيم ميکند. دراين مورد معين يعنى بحث فقر و گرانى٬ ما هيچ اشتراک خاصى با اهداف و سياستها و روشها و شعارها و شيوه هاى سلطنت طلبان و راستها نداريم. بطور کلى در جبهه هاى نبرد عليه جمهورى اسلامى تلاش و سياست ما اينست که ابتکار عمل سياسى دست اينها نيافتد. ما آگاهانه هيچ ميدانى را براى راست خالى نميکنيم. در عين حال آگاهانه دنباله رو اينها و نيروى آکسيون اينها نميشويم. حمايت از حرکت سلطنت طلبان و قالب کردن آن به مردم و دعوت از مردم براى شرکت در آن٬ خزيدن با چراغ خاموش به کمپ ناسيوناليسم پرو غرب است. اينجا تابلوى مستعجل گرانى صرفا اين دنباله روى پوپوليستى از راست ناسيوناليست و سلطنت طلب را استتار ميکند.   

 

یک دنیای بهتر: در صفوف جنبش کمونیسم کارگری ما زمینه های دو گرایش را مشاهده میکنیم: گرایش بعضا دنباله روانه پوپولیستی - رفرمیستی و گرایش آنارکو پاسیفیستی! یکی به تقدیس شورش گرسنگان و رفرم میرسد، دیگری مساله یک سیاست آنارکو پاسیفیستی و مصادره انبارها را سیاست خود کرده است. نقاط ضعف چنین گرایشاتی کدامند؟ چگونه این مواضع عملا کمونیسم کارگری را از وظایف اصلی خود دور میکند؟

علی جوادی: اجازه دهید قبل از پرداختن به سئوال شما تاکید کنم که بنظر من هم ما شاهد شکل گیری "زمینه های" اولیه از دو گرایشی که قید کردید در صفوف احزاب منتسب به کمونیسم کارگری هستیم.

حزب حکمتیست بطور یکجانبه ای سیاست "مصادره انبارهای دولتی" را برای "مصرف گرسنگان" مطرح کرده است. میگویند باید "منابع ثروت و دارائیهای انبار شده و احتکار شده را مورد تعرض قرار داد. هدفشان سازمان مبارزه "گرسنگان" برای مصادره انبارهای کالاها و تقسیم آن "بین مردم گرسنه است" این سیاست ظاهری رادیکال و انقلابی دارد. چه کسی میتواند مخالف مصادره ثروت تولید شده توسط کارگران و به کار گرفتن آن برای مصرف و نیاز مردم میتواند باشد. اما این یک سیاست "رابین هودی" است، سیاست کمونیستی نیست. "رابین هود" چنین تصویری از اقدام خود داشت و در نزد جامعه زمان خود هم به حق محبوبیتی کسب کرد. اما ما در قرن بیست و یکم زندگی میکنیم. درگیر مبارزه با نظام ضد انسانی سرمایه داری هستیم. به نظر منهم این یک سیاست آنارکو – پاسیفیستی است. به چند دلیل! مصادره انبارها یک اقدام تک نوبتی است. یک بار صورت میگیرد و تمام میشود. هر روز که نمیشود که انبارهایی را مدام و پشت سر هم مصادره کرد! هر چقدر این انبارها حاوی کالاهای مورد نیاز مردم باشند، تامین کننده اقلام مورد نیاز مصرف مردم برای چند هفته بیشتر نیستند. تمام میشوند. اصولا این اقلام و کالاها تاریخ مصرف دارند. فاسد میشوند. از بین میروند. و یا تمام میشوند. نتیجتا سیاستی که اساسش "مصادره انبارها" است سیاستی برای تامین دائمی تر، تاکید میکنیم دائمی تر، اقلام مورد نیاز زندگی مردم نیست. در بهترین حالت سیاستی تک نوبتی است. مانند رجوع به اورژانس است زمانیکه فردی دچار حادثه ای شده است. هیچ کس نمیتواند هر روز برای درمان درد خود به اورژانس برود. به این اعتبار این سیاست هیچگونه تداومی در خود ندارد. مسلما زمانیکه جامعه به جایی برسد که ناچار شود دست به چنین اقدامی بزند این کار را هم خواهیم کرد، اما مساله ما اساسا در دست گرفتن و کنترل پروسه تولید و توزیع نیازمندیهای مردم است. بیائید فرض کنیم که ما چنین سیاستی را دنبال کردیم و موفق هم بودیم، حال سئوال این است زمانیکه این کالاها تمام شدند چه باید بکنیم؟ آیا خود سرمایه دارها باز میروند و این انبارها را پر میکنند؟ اجازه دهید بیشتر به این شق نپردازیم! نتیجتا مساله بر سر پروسه تولید و و باز تولید و توزیع است. ببینید مثلا مصرف شیر را در نظر بگیرید. در فردای مصادره انبارهای شیر چه میکنیم؟ دست روی دست میگذاریم و یا باید پروسه تولید را در جهت رفع نیازهای عاجل مردم سازمان دهیم؟ یا تولید گوشت و مرغ را در نظر بگیرید. چه کار میکنیم؟ مرغها و دامها را مصادره و بین مردم تقسیم میکنیم. بسیار خوب. فردای تقسیم این اقلام چگونه نیازهای مردم را تامین میکنیم؟ مثالها بسیارند! نتیجتا استراتژی عمومی ما در چنین شرایطی باید ناظر بر تمام این پروسه ها باشد. به این اعتبار این سیاست یک سیاست آنارشیستی است. بنظرم بیشتر ناشی از ناتوانی در تعیین استراتژی سیاسی لازم و شناخت مکانیسم های مبارزه اجتماعی و سیاسی برای تامین اقلام زندگی مردم است. نوعی عصیان زدگی است. "قدیمی ها" به این سیاستها "آوانتوریسم خرده بورژوازی" نیز میگفتند!

بعلاوه چنین سیاستی مکانیسم تحقق و ارگان عامل اجرای آن را از پروسه تصمیم گیری و اجراء و پیشبرد آن حذف میکند. سازمان دادن شورش گرسنگان هر چقدر هم اصولی و پیگیر دنبال شود، چنانچه منجر به حاکم کردن ارگانهای توده ای کارگران، شوراها و مجامع عمومی کارگران، و تولید و توزیع کنندگان بر این پروسه نشود، کماکان یک عصیان و شورش است. عصیان و شورش کور نیست. اما کماکان عصیان است. سیاستی برای کنترل تولید و توزیع اقلام مورد نیاز زندگی مردم نیست. به همین اعتبار اساس یک سیاست کمونیستی نمیتواند باشد. در نتیجه یک سیاست پاسیفیستی هم است.

اما این سیاست آنجایی عمق و جوهره آنارشیستی خود را نشان میدهد که این سیاست عملا در مقابل سیاست اعتراض اجتماعی و سازمان یافته طبقه کارگر و کمونیسم کارگری بیان میشود. مظفر محمدی در این زمینه میگوید: دولت و بورژوازى "حتى با اعتراض و  تجمع و اعتصاب قيمت ها را پايين نمى آورد، دستمزد كارگران را افزايش نميدهد، حقوقهاى معوقه را نمى پردازد و به ميليونها زن و جوان بيكار بيمه بيكارى نميدهد. بايد منابع ثروت و داراييهاى انبار شده و احتكار شده را مورد تعرض قرار داد." (تاکید از من است) در این نگرش از یک طرف "مصادره" در مقابل "اعتراض و اعتصاب" قرار داده شد وعملا این اهرمهای مبارزاتی کارگر و مردم در تحقق خواستها و مطالباتشان بی حاصل نشان داده میشود. این سیاستی پاسیو در قبال نقش و وظیفه عاجل سازمان دهندگان اعتراض اجتماعی وسیاسی طبقه کارگر در زمینه مبارزه علیه گرانی با توسل به اهرم اقتصادی خود طبقه است. این سیاست یک نیروی کمونیستی و سیاست کارگری نیست. عصیان پوپولیستی است!

اما سیاست حزب کمونیست کارگری روی دیگر همین سیاست است. رفرمیستی - پوپولیستی و دنباله روانه است. رفرمیستی است چرا که فقط خود را محدود به مبارزه علیه سوبسید دولتی میکند. همانطور که در بالا مفصلا اشاره کردم سوبسید دولتی یک رکن مبارزه ما علیه گرانی است اما در برگیرنده تمام استراتژی سیاسی ما در این زمینه نیست. چنین سیاستی در نهایت به یک سیاست "سوسیال دمکراسی" منجر میشود. خواهان رفرم است. خواهان بهبود زندگی مردم است اما دست به ریشه نمیبرد. به علت اصلی چنین وضعیتی نمی پردازد. این حزب عامل گرانی را در اطلاعیه "مبارزه علیه گرانی و شیادی اپوزیسیون راست"، بر خلاف تمام مبانی و اصول قید شده در "یک دنیای بهتر"، دولت و مقامات رژیم اسلامی میداند. به نوعی شبیه سیاست "آخوندهای بی لیاقت" است. یک کلمه علیه کلیت نظام سرمایه داری نمیگوید. گویا این نظام سرمایه داری و حکومت اسلامی حافظ این نظام مجموعا نیستند که مسبب ایجاد و شکل دادن و بقاء چنین وضعیتی هستند. در عوض مردم را به مبارزه علیه "مقامات رژیم" و "محاکمه تمامی سران جمهوری اسلامی" محدود میکنند. اتخاذ این سیاست از جانب رهبری این حزب ناشی از فراموشکاری سیاسی (Political Amnesia) نیست. نشاندهنده حاکم شدن همه جانبه نگرش پوپولیستی چپ سنتی و یک سیاست ضد رژیمی صرف بر استراتژی و سیاستهای این حزب است. یک سیاست راست است. نسخه رادیکال شده سیاست ناسیونالیستهای پرو غربی است.

یک رکن دیگر سیاستهای این حزب دنباله روی کور از برخی از اعتراضات جاری در جامعه است. خط حاکم بر رهبری جدید این حزب عمیقا دنباله روانه است. گرسنگی را می بیند، اما راه حلی برای سازماندهی این مبارزه بیان نمیکند. زمینه های شکل گیری عصیان کور مردم را می بیند اما برای سازماندهی اعتراض این مردم عصیان زده و گرسنه حرفی ندارد. با ارفاق بسیار زیادی میتوان گفت که تئوری و پراتیک درسیاست این رفقا به دو حوزه کاملا متفاوت و کاملا مجزا از هم تعلق دارند. این حزبی حداکثر "مبلغ و افشاگر" است، آنهم از نوع پوپولیستی اش! برای ما بلایی که رهبری کنونی این حزب بر سر حزب کمونیست کارگری آورده اند عمیقا مایه تاسف است. 

یک دنیای بهتر: اخیرا رفقایی از حزب حکمتیست به دفاع قاطعانه از اعتراضاتی که توسط ناسیونالیستها در مشهد در ۲۴ خرداد فراخوان داده شده بود، برخاستند. به این دنباله روی چگونه باید برخورد کرد؟

آذر ماجدی: این نشانه عجز و ناتوانی این حزب در پاسخگویی به نیازهای واقعی مردم و مبارزه برای تغییر شرایط است. روشن است که کمونیست ها هر جا که طبقه کارگر و مردم علیه شرایط موجود و برای مطالبات خویش مبارزه میکنند باید حضور داشته باشند و بکوشند سیاست های کمونیستی را بر این مبارزات حاکم کنند. مطالبات اش را رادیکالیزه کنند. تلاش کنند آن اعتراض و مبارزه را از زیر نفوذ جریانات بورژوایی خارج کنند. در عمل مبارزه و روش های آن را نقد کنند. این یک بخش جدایی ناپذیر سیاست سازماندهی و پراتیک کمونیستی است.

اما پشتیبانی صرف از حرکتی که فراخوان دهندگان آن جریانات ناسیونالیست و بورژایی هستند، از نقطه نظر کمونیسم کارگری، یک سیاست کاملا اشتباه و توهم آفرین است. این عملا به تسریع و تسهیل حاکمیت رهبری بورژوایی و ناسیونالیستی بر جنبش اعتراضی مردم منجر میشود. با این حرکت این حزب به سکوی پرش جنبش بورژوایی و ناسیونالیستی بدل میشود. بنظر میرسد که این رفقا از درک یک سیاست پراتیک کمونیستی عاجز اند. چپ و راست زدن هایشان در این عرصه و زیگزاگ رفتن هایشان طی چند سال اخیر کاملا بیانگر این درک اشتباه از پراتیک کمونیسم کارگری است.

بطور مثال حزب حکمتیست در رابطه با سه حرکت اعتراضی مردم در چند سال اخیر یک برخورد کاملا پاسیو اتخاذ کرد و این پاسیفیسم را بعنوان افتخار جنبشی خود در مقابله با ما در بوق و کرنا نمود. این روش را وجه مشخصه جنبش خود و تفاوت اش با سایرین نامید. اولین واقعه زمانی بود که تعداد زیادی از مردم  بدنبال فراخوان هخا به خیابان ها آمدند و علیه رژیم اسلامی اعتراض کردند. گرایش های مختلف مردم در این اعتراض شرکت داشتند. هدف مردم اعتراض به رژیم اسلامی بود. این فراخوان نیز از طریق تلویزیون های اپوزیسیون داده شده بود. سیاست اصولی کمونیستی بعنوان یک حزب در قبال این اعتراض میبایست نقد هخا و جنبشی که نمایندگی میکرد میبود. اما بعنوان کمونیست باید در این اعتراض شرکت میکردیم و بر روند آن تاثیر میگذاشتیم. باید در محل و در حین اعتراض نیز سیاست ناسیونالیستی را نقد میکردیم. باید میکوشیدیم این اعتراض را علیرغم فراخوان دهنده آن، از زیر دست و پای جنبش ناسیونالیستی بیرون میکشیدیم. این رفقا در آن مقطع خود را از "آلوده شدن" به این سیاست منزه داشتند. کناری ایستادند و هر کسی را که برای تغییر روند این اعتراض در آن شرکت نمود مورد مواخذه و افترا قرار دادند. و هنوز نیز با غرور خاص این حزب از این برخورد پاسیفیستی دفاع میکنند و آن را همچون مدالی بر سینه خود زده اند.

واقعه دوم، اعتراض گسترده مردم زحمتکش اهواز بر سر کمبود آب و امکانات رفاهی بود. از یک سو رژیم اسلامی شدیدا این اعتراض را سرکوب کرد و از سوی دیگر جریان ناسیونالیستی الاحواز کوشید از این اعتراض بنفع اهداف ناسیونالیستی خود سود جوید و آن را به پای خود بنویسد. این اعتراض یک جدال طبقاتی مهم و کلاسیک بود. طبقات و گرایشات مختلف در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. یک سیاست پراتیک کمونیستی کارگری باید دفاع کامل از مطالبات مردم، محکوم کردن رژیم اسلامی و نقد شدید الاحواز میبود. تشخیص مطالبات بحق مردم در پس شلوغ کاری های الاحواز و تبلیغات رژیم اسلامی که این اعتراض را به الاحواز منتسب میکرد کار سختی نبود. حزب حکمتیست اما از این تشخیص عاجز ماند. آنها نیز این اعتراض را به الاحواز منتسب و دو دستی تقدیم این جنبش ناسیونالیستی کردند. این سیاست شدیدا اشتباه به ظاهر چپ که عملا به نفع ارتجاع راست تمام شد را نیز این حزب در پرونده افتخارات خود ثبت کرده است.

واقعه سوم اعتراض گسترده و توده ای مردم در آذربایجان بود. این بار نیز برخورد حزب حکمتیست پاسیفیسم منزه طلبانه در قبال این اعتراض توده ای بود. از این رو که ناسیونالیسم ترک در این تعرض بشدت فعال بود و شعارهای ارتجاعی ناسیونالیستی در آن وجود داشت. حزب حکمتیست ازبرج عاج خود نگاهی متفرعنانه به این خیزش توده ای انداخت. غلفتی آن را بدست ناسیونالیسم ترک سپرد  و اعلام کرد که خود را به ناسیونالیسم "آلوده" نخواهد کرد.

در هر سه مورد بالا حزب حکمتیست یک سیاست پاسیفیستی منزه طلبانه در قبال حرکات و خیزش های مردم اتخاذ کرد و هر نوع پراتیک دخالت گرایانه را محکوم نمود. این پاسیفیسم بارها از جانب ما مورد نقد قرار گرفته است. کمونیسم کارگری دخالت گر است. یک سیاست اصولی کمونیستی باید نقد شعارها و رهبری جنبش های اعتراضی مردم و تلاش برای رادیکالیزه کردن و اصلاح آنها باشد. ما تلاش کردیم که چنین کنیم. در هر سه مورد گرایشات انحرافی و شعارهای ارتجاعی را نقد کردیم، سیاست سرکوبگرانه رژیم اسلامی را محکوم کردیم و از مطالبات به حق مردم حمایت کردیم.

اکنون بنظر میرسد که حزب حکمتیست از گذشته "درس آموخته است". تلاش کرده است پاسیفیسم را کنار بگذارد و از مبارزه مردم پشتیبانی کند. اما این بار نیز سوراخ دعا را گم کرده است. این بار بدون هیچ نقدی از فراخوان دهندگان اعتراض، مثل یک پوپولیست خوب و کلاسیک، صرفا به دفاع از مبارزه مردم و کلیه شعارهای این اعتراض بلند شده است. این بار حزب حکمتیست دنباله روی جریانات بورژوایی و ناسیونالیست شده است. حزب حکمتیست در چهار سال اخیر در برخورد به اعتراضات مردم و جنبش های اجتماعی چپ و راست زده است. عجز خود از درک سیاست پراتیک و دخالتگرایانه کمونیسم کارگری را به صراحت به نمایش گذارده است. برخوردهای این جریان به جنبش سرنگونی علی العموم و جنبش های اجتماعی و اعتراضی علی الخصوص یک گرایش آنارکو پاسیفیستی را عیان میکند. بیگانگی از سیاست های کمونیسم کارگری را در این روش کاملا میتوان مشاهده کرد. *